.. هَمــ آغوشـــ🤍🪐🫀 .. ←پارت۶۸→
رضا خنده ای کردوازجاش بلندشدوپوریا روهم باخودش بلندکرد.رفت پیش رفیقاش و اوناروهم بلند کرد.یه آهنگ خارجی خیلی تند گذاشت وصداش و زیاد کردوشروع کردن به رقصیدن.آروین که طبق معمول مارمولکی میرقصید،رفیقای رضام ای بدک نبودن!اما این آرتان عوضی انقدرقشنگ می رقصید که کفم بریده بود! مردونه وجذاب می رقصید.قشنگ ترازرقص اون،رقص رضا بود...انقدر قشنگ ومردونه می رقصید که من دلم براش ضعف رفت!!دیگه چه برسه به پانی!پوریام که کاملا مشخص بود دِپرِسه!خیلی آروم می رقصیدوازمسخره بازی وهیجان خبری نبود!
آهنگ که تموم شد،رفیقای رضا به بهانه نفس کم آوردن سرجاشون نشستن واین شدیه یهونه برای ماکه بریم وسط.پوریام به بهونه اینکه دیگه حوصله نداره کنار کشید اما رضا وآرتان وآروین هنوزم وسط بودند.رضا به سمت پانیذ اومدودستش و گرفت وبلندش کردوباهم رفتن وسط.نیکا خودش بلندشدودست من وکشیدوبلندم کرد وباهم رفتیم وسط.
آروین به سمت ضبط رفت وآهنگ و پلی کرد
رضا با پانیذ می رقصیدن وتوحال وهوای خودشون بودن.من ونیکاعم باهم میرقصیدیم.پوریا وآروینم باهم می رقصیدن اما یه ذره بیشترنگذشته بودکه آروین همون طورکه می رقصید به سمت من اومدواشاره ای به اشکان وپانیذ کردوروبه من گفت:می بینی اینارو؟من اگه الان نامزد داشتم...!!!حیف که تنهام...حالا مادمازل افتخارمیدن؟
ودستش و به سمتم دراز کرد.دستش و پس زدم وهمون جوری که می رقصیدم گفتم:من به هرکی افتخار بدم،به تویکی افتخارنمیدم.
آروین لبخندمسخره ای زدوگفت:به درک!
وبه سمت نیکا رفت وبدون اینکه ملاحضه منی که داشتم با نیکو می رقصیدم و بکنه،شروع کردبه رقصیدن با نیکا.منم مجبور شدم که کناره گیری کنم ورفتم و کنار میز عسلی وایسادم.من که رفتم اونجا،آرتان بایه لبخند روی لبش اومدسمت من وگفت:بیخیاله آروین! الکی خودت واذیت نکن.
نگاهی بهش کردم ولبخندی زدم.آروین ۳ سالی ازمن کوچیکتربودو چهره مردونه وجذابی داشت ولی خب بچه بود دیگه! البته هرچی بودازاون آروین نکبت که بهتر وباشعورتر بود!!
توفکرای خودم بودم که دست آرتان جلوم دراز شد.نگاهی به من کردوگفت:هستی؟
لبخندی زدم ودستم وتوی دستاش گذاشتم وگفتم:هستم.
وباهم رفتیم وسط وشروع کردیم به رقصیدن.آرتان خیلی باحال می رقصیدولی آروین یه چیز دیگه بود!عین مارمولک می رقصید ومسخره بازی درمیاورد.نیکام انقدر ازدست مسخره بازیای اون دیوونه خندیده بودکه سرخ شده بود.
آهنگ که تموم شد،یه آهنگ جدیدوتوپ اومدکه من و وادار کرد به رقصیدن ادامه بدم.رضا و پانیذ هنوزم توحس بودن!آروین که مسخره بازیش درحدبنز گل کرده بود،هی می رفت ازوسط پانیذ ورضا رد می شدو واسشون شکلک درمیاورد.
آهنگ که تموم شد،رفیقای رضا به بهانه نفس کم آوردن سرجاشون نشستن واین شدیه یهونه برای ماکه بریم وسط.پوریام به بهونه اینکه دیگه حوصله نداره کنار کشید اما رضا وآرتان وآروین هنوزم وسط بودند.رضا به سمت پانیذ اومدودستش و گرفت وبلندش کردوباهم رفتن وسط.نیکا خودش بلندشدودست من وکشیدوبلندم کرد وباهم رفتیم وسط.
آروین به سمت ضبط رفت وآهنگ و پلی کرد
رضا با پانیذ می رقصیدن وتوحال وهوای خودشون بودن.من ونیکاعم باهم میرقصیدیم.پوریا وآروینم باهم می رقصیدن اما یه ذره بیشترنگذشته بودکه آروین همون طورکه می رقصید به سمت من اومدواشاره ای به اشکان وپانیذ کردوروبه من گفت:می بینی اینارو؟من اگه الان نامزد داشتم...!!!حیف که تنهام...حالا مادمازل افتخارمیدن؟
ودستش و به سمتم دراز کرد.دستش و پس زدم وهمون جوری که می رقصیدم گفتم:من به هرکی افتخار بدم،به تویکی افتخارنمیدم.
آروین لبخندمسخره ای زدوگفت:به درک!
وبه سمت نیکا رفت وبدون اینکه ملاحضه منی که داشتم با نیکو می رقصیدم و بکنه،شروع کردبه رقصیدن با نیکا.منم مجبور شدم که کناره گیری کنم ورفتم و کنار میز عسلی وایسادم.من که رفتم اونجا،آرتان بایه لبخند روی لبش اومدسمت من وگفت:بیخیاله آروین! الکی خودت واذیت نکن.
نگاهی بهش کردم ولبخندی زدم.آروین ۳ سالی ازمن کوچیکتربودو چهره مردونه وجذابی داشت ولی خب بچه بود دیگه! البته هرچی بودازاون آروین نکبت که بهتر وباشعورتر بود!!
توفکرای خودم بودم که دست آرتان جلوم دراز شد.نگاهی به من کردوگفت:هستی؟
لبخندی زدم ودستم وتوی دستاش گذاشتم وگفتم:هستم.
وباهم رفتیم وسط وشروع کردیم به رقصیدن.آرتان خیلی باحال می رقصیدولی آروین یه چیز دیگه بود!عین مارمولک می رقصید ومسخره بازی درمیاورد.نیکام انقدر ازدست مسخره بازیای اون دیوونه خندیده بودکه سرخ شده بود.
آهنگ که تموم شد،یه آهنگ جدیدوتوپ اومدکه من و وادار کرد به رقصیدن ادامه بدم.رضا و پانیذ هنوزم توحس بودن!آروین که مسخره بازیش درحدبنز گل کرده بود،هی می رفت ازوسط پانیذ ورضا رد می شدو واسشون شکلک درمیاورد.
۱۰.۶k
۱۷ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.